×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

ردپاي آب

× در مهربانی همچون باران باش که در ترنمش علف هرز و گل سرخ یکی است. / ساده از کسی نگذر شاید این آخرین باری باشه که لایق دوست داشتنی.... / هرگز از کسی که همیشه با من موافق بود چیزی یاد نگرفتم / نمیدانم چرا اینگونه هست وقتی نگاه عاشق کسی به توست میبینی اما دلت بسته به مهر دیگریست بی اعتنا میگذری و عاشقانه به کسی مینگری که دلش پیش دیگریست / چقدر سخت است منتظر کسی باشی که هیچوقت فکر آمدن نیست / گرمترین بوسه هایت را نصیب کسی کن که در سردترین لحظه ها به ‏یاد توست
×

آدرس وبلاگ من

nieisham.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/niive

صبوری کن زینب!

به یاد عقیله بنی هاشم ،ام المصائب دشت کربلا ، زینب کبری سلام الله علیها :

 

رویت را مخراش !  مویت را پریشان  مکن زینب ! مبادا که لب به نفرین بگشایی و زمین و زمان را به هم بریزی و کائنات را کن فیکون کنی !

اگر تو بخواهی خدا طومار زمین و آسمان را به هم می پیچد ، اگر تو بگویی زمین تمام اهلش را در خویش می بلعد ، اگر تو نفرین کنی خورشید جهان را شعله ور می کند و کوه ها را در آتش خویش می گدازد .

اما مکن ، مگو ، مخواه زینب !

چون مرغ رگ بریده دور خودت بچرخ ، چون ماهی به خاک افتاده در تب و تاب بسوز ، اما لب به نفرین باز مکن !

اتمام حجت بکن ! فریاد بزن ، بگو که : " وَیحَکم اَما فیکم مُسلم ! "

وای بر شما ! آیا در میان شما یک مسلمان نیست !

اما به آتش نفرینت دچارشان مکن !

گرز فریادت را بر سر عمر سعد بکوب که : ننگ بر تو ! پسر پیامبر را می کشند و تو نگاه می کنی

بگذار او گریه کند و روی از تو برگرداند و کلام تو را نشنیده بگیرد .

بگذار شمر بر سر یاران خود نعره بزند : "مادرتان به عزایتان بنشیند ! برای کشتن این مرد معطل چه هستید ؟!"

و همه آنها که پرهیز می کردند یا ملاحظه یا وحشت از کشتن حسین ، به او حمله برند و هر کدام زخمی بر زخم های او بیفزایند .

بگذار زرعه شمشیرش را از پشت بر شانه چپ حسینت فرود بیاورد و میان دست و پیکر او فاصله بیندازد .

بگذار آن دیگری که رویش را پوشانده است گردن حسین را به ضربه شمشیرش بشکافد .

بگذار سنان بن انس با نیزه بلندش حسین را به خاک بیندازد .

بگذار خولی ، به قصد جدا کردن سر حسین از اسب فرود بیاید اما زانوانش از وحشت سست شود ، به خاک بیفتد و عتاب و ناسزای شمر را تحمل کند ...

 نگاه کن ! حسین به کجا می نگرد ؟

رد نگاه او ... آری به خیمه ها بر می گردد ، وای ... انگار این قوم پلید قصد خیمه ها را کرده اند .

از اعماق جگر فریاد بزن : "حسین هنوز زنده است نامرد مردمان !"

اما نفرین نکن !

حسین خود از زمین خیز بر می دارد و با صلابتی زخم خورده فریاد می کشد :" وای بر شما ای پیروان آل ابی سفیان ! اگر دین ندارید لااقل مرد باشید ."

این فریاد دل ابن سعد را می لرزاند و ناخودآگاه فریاد می کشد : "دست بر دارید از خیمه ها !"

و همه پا پس می کشند از خیمه ها و به حسین می پردازند .

حسین دوست دارد به تو بگوید :" خواهرم به خیمه برگرد"

اما حنجره اش دیگر یاری نمی کند .

و تو دوست داری کلام نگفته اش را اطاعت کنی ، اما زانوهایت تو را راه نمی برد .

می دانستی که کربلایی هست ، می دانستی که عاشورایی خواهد آمد . آمده بودی و مانده بودی  برای همین روز . اما هرگزگمان نمی کردی فاجعه تا بدین حد عظیم و شکننده باشد ...

تصور نمی کردی که بتوان پیکری به آن قداست را آنقدر تیر باران کرد که بلا تشبیه شکل خار پشت به خود بگیرد .

صبور باش و لب به شکوه و نفرین باز مکن ! صبور باش و روی مخراش ! صبور باش وگیسو و کار خلق پریشان مکن !

بگذار شمر با دست و پای خونین از قتلگاه بیرون بیاید ، سر برادرت را با افتخار بر سر دست بلند کند و به دست خولی بسپارد و زیر لب به او بگوید : "یک لحظه نور چهره او و جمال صورت او آنچنان مرا به خود مشغول کرد که داشتم از کشتنش غافل می شدم . اما به خود آمدم و کار را تمام کردم . این سر ! به امیر بگو که کار ، کار من بوده است ."

بگذار این ندا در آسمان بپیچد : "قُتل الامام ابن الامام "

اما حرف از فرو ریختن آسمان نزن !

سجاد را ببین که چگونه مشت بر زمین می کوبد و هستی را به آرامش دعوت می کند . سجاد را ببین که چگونه بر سر کائنات فریاد می کشد که : " این منم حجت خدا بر زمین " و با دست های لرزانش تلاش می کند که ستون های آفرینش را استوار نگه دارد .

شکیبایی از کف مده زینب ! که آسمان بر ستون صبر تو استوار ایستاده است .

اینک این ملائکه اند که صف به صف پیش روی تو زانو زده اند و تو را به صبوری دعوت می کنند  این تمامی پیامبران خداوندند که به تسلای دل مجروح تو آمده اند . جز اینجا و اکنون ، زمین کی تمام پیامبران را یک جا بر روی خویش دیده است .

نه ! شکوه نکن زینب ! از خدا گلایه نکن ! فقط سرت را بر روی شانه های آرام بخش خدا بگذار و های های گریه کن . خودت را فقط به خدا بسپار و از او کمک بخواه و خودت را در آغوش گرم خدا گم کن و از خدا سیراب شو . آنچنان که بتوانی دست زیر پیکر پاره پاره حسین بگیری و او را از زمین بلند کنی و به خدا بگویی :

 "خدا ! این قربانی را از آل محمد قبول کن ! "

سه شنبه 27 دی 1390 - 8:47:05 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم

آخرین مطالب


امشب به تو ميگويم


انتظار


همدل و همزبان


بهترينم


گل آفتابگردان


بدان و بمان


روزجمعه


باتوسخن ميگويم


دوباره


يكي هست


نمایش سایر مطالب قبلی
آمار وبلاگ

313690 بازدید

84 بازدید امروز

11 بازدید دیروز

184 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements