×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

ردپاي آب

× در مهربانی همچون باران باش که در ترنمش علف هرز و گل سرخ یکی است. / ساده از کسی نگذر شاید این آخرین باری باشه که لایق دوست داشتنی.... / هرگز از کسی که همیشه با من موافق بود چیزی یاد نگرفتم / نمیدانم چرا اینگونه هست وقتی نگاه عاشق کسی به توست میبینی اما دلت بسته به مهر دیگریست بی اعتنا میگذری و عاشقانه به کسی مینگری که دلش پیش دیگریست / چقدر سخت است منتظر کسی باشی که هیچوقت فکر آمدن نیست / گرمترین بوسه هایت را نصیب کسی کن که در سردترین لحظه ها به ‏یاد توست
×

آدرس وبلاگ من

nieisham.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/niive

((ترانه غم انگیز پناهندگان ...))

گویا درین شهر بیست کرور آدم است

که برخی در خانه های  زیبا می زیند و دیگران در دخمه ها

با این همه ما را جایی نیست ، عزیز من ، ما را جایی نیست ...

روزی ما هم وطنی داشتیم و مهربانش می پنداشتیم

به نقشه بنگر ، در آن خواهی یافتش

اما دیگر نمی شود به وطن بازگشت ، عزیز من ، نمی شود به وطن بازگشت ...

در گورستان دهکده زادگاه من درختی همیشه بهار است

که هر بهاران از نو شکوفه می کند

اما گذرنامه های قدیم دیگر اعتباری ندارند ، عزیز من ، دیگر اعتباری ندارند ...

قونسول روی میز کوفت و مرا گفت :

 (( اگر گذرنامه نداری رسما در شمار مردگانی ...))

اما هنوز ما زنده ایم آخر ، عزیز من ، هنوز ما زنده ایم آخر ...

به کمیته مهاجران رفتم ، چارپایه ای دادند که بنشینم

و مودبانه خواستند که سال دیگر سری بزنم

اما امروز کجا برویم ، عزیز من ، امروز کجا برویم ؟

به مجلس سخنرانی سر کشیدم ، سخنران برخاست و گفت :

(( مبادا که وارد مملکت شوند ، نان ما را خواهند دزدید ))

از تو و من بود که سخن می راند ، عزیز من ، از تو و من بود که سخن می راند ...

پنداشتم غرش رعد است که در آسمان می ترکد

اما هیتلر بود که بر سر اروپا نهیب می زد : (( باید بمیرند ...))

آه ! مقصودش ما هستیم ، عزیز من ، مقصودش ما هستیم ...

یک سگ خانگی می گذشت لباس پوشیده و قلاده دار

و گربه ای که از در باز خانه ای به درون رفت

آخر از آلمان فراری نبودند ؛ عزیز من ، از آلمان فراری نبودند ...

به سوی بندر شتافتم و کنار سکو ایستادم

ماهیان در آب می جستند ، چه آزاد بودند !

فقط ده قدم فاصله بود ، عزیز من ، فقط ده قدم فاصله بود ...

به جنگل پناه بردم  ، مرغان بر درخت ها می خواندند

هرگز سیاستمدار نداشته اند که به هوای دل خویش می سرائیدند

آخر آنها از نژاد بشر نیستند ، عزیز من ، آنها از نژاد بشر نیستند ...

به خواب می دیدم آسمانخراشی هزار طبقه پیش رویم است

با هزاران روزن و هزاران در و پنجره

اما یکی هم از آن ما نبود ، عزیز من ، یکی هم از آن ما نبود ...

در بیابانی درندشت زیر بارش سرد برف می گریختم

ده هزار سرباز از این سو بدان سو می شتافتند

در پی من و تو بودند ، عزیز من ، در پی من و تو بودند ...

چهارشنبه 27 مهر 1390 - 1:27:49 AM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم
نظر ها

http://donya1362.gegli.com

ارسال پيام

چهارشنبه 27 مهر 1390   9:37:53 AM

mercccccccc

آخرین مطالب


امشب به تو ميگويم


انتظار


همدل و همزبان


بهترينم


گل آفتابگردان


بدان و بمان


روزجمعه


باتوسخن ميگويم


دوباره


يكي هست


نمایش سایر مطالب قبلی
آمار وبلاگ

313839 بازدید

124 بازدید امروز

109 بازدید دیروز

307 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements