ای کاش مانند پرنده ای بودم که بالهایش را به هر سوکه اراده میکرد حرکت میداد و به نقطه بی سرانجام که نمی دانست عاقبت چه خواهد بود سفر میکرد
ای کاش در این هوای بارانی دستی از سر دلسوزی بر سرم کشیده میشد یا اغوشی بود که خود را بر روی ان بیندازم و از ته دل بگریم ای کاش من تنها ترین نبودم
ای کاش صدای بغض گرفتم رو اسمان با عظمتش میشنید
ای کاش هنگام طلوع خورشید اسمان از سرمهر نگاهی به من می انداخت یا هنگامی که اسمان اشکهایش را بر زمین فرو میبرد نگاهی بر چشمان منم می انداخت
ای کاش می فهمیدی که تنهاتر از من دلی در این سرزمین وجود ندارد
ای کاش تنهاییم را فقط برای لحظه ای حس میکردی
هیچگاه فکر نمیکردم که سرانجامم این چنین شود
ای کاش لحظه ای به چشمانم خیره میشدی
تا بغض چشمانم را که سالهاست برات حرفا دارند می خواندی
ای کاش اشک های شبانه ی مرا که از تنهایی و پریشانی میریزد میدیدی
ای کاش روزی که گفتی دستانت را با دستانم پیوند خواهم داد به امروز می اندیشیدی
ای کاش وقتی خورشید بر پشت ابرها قایم میشد و غروب میکرد مرا در اغوشت میگرفتی تا سرم را بر روی سینه ات بفشارم و بغضم را بشکنم
ای کاش جاده ای که باهم در ان قدم میزدیم به پایان نمیرسید
ای کاش چشمان منتظر باز هم انتظار مارا نمی کشیدند
اما انها هم ناامید شدند و در میان این راه بی انتها مارا تنها گذاشتند
ای کاش بر بلندترین نقطه که جایگاه خداست میتوانستم بایستم و از ته دل فریا بزنم:
فریادی که هیچگاه صدایش در عالم نپیچیده
فریادی سرشار از روزهای خوش اشنایی
فریادی سرشار از روزهای بدون تو گذراندن و به ارامی به خواب رفتن
فریادی سرشار از دردورنج که عاقبتش جز جدایی هیچ چیز نبود
313619 بازدید
13 بازدید امروز
11 بازدید دیروز
113 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian