×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

ردپاي آب

× در مهربانی همچون باران باش که در ترنمش علف هرز و گل سرخ یکی است. / ساده از کسی نگذر شاید این آخرین باری باشه که لایق دوست داشتنی.... / هرگز از کسی که همیشه با من موافق بود چیزی یاد نگرفتم / نمیدانم چرا اینگونه هست وقتی نگاه عاشق کسی به توست میبینی اما دلت بسته به مهر دیگریست بی اعتنا میگذری و عاشقانه به کسی مینگری که دلش پیش دیگریست / چقدر سخت است منتظر کسی باشی که هیچوقت فکر آمدن نیست / گرمترین بوسه هایت را نصیب کسی کن که در سردترین لحظه ها به ‏یاد توست
×

آدرس وبلاگ من

nieisham.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/niive

شب هاي بي تو

پلک هایم را روی هم می گذارم و در صدای شب گم می شوم که پرست از هیاهوی بی کلام از جیرجیرک پشت پنجره می گذرم و قدم می زنم میان برگ درختانی که هنوز تا رسیدن به تجربه ی خزان و سقوط زیبایشان در مرگ چند قدمی فاصله دارند

صدای جاده مرا تا چشم های خسته ی یک مسافر می برد ، تا اندوه بارانی رفتن و اشتیاق قلبی برای رسیدن

خوب که گوش می دهم صدای پچ پچ ستاره هایی را می شنوم که نمی بینمشان و نوای یک لالایی، آرام آرام در سکوت می میرد!

<کسی میان واژه هایم پا می گذارد و مرا از اوج آسمان به زمین می کشد، شب از لای انگشتانم فرو می ریزد نمی دانم چرا هربار که پر می شوم از هجوم کلمات کسی تنهاییم را در هم می شکندو روحم را دوباره به سمت این فضای انسانی سوق می دهد ؛ زیر نور چراغی که تا چند ثانیه ی پیش گم شده بود میان سوسوی ستارگان�>

دوباره چشمانم را می بندم، دست سوی آسمان می برم و مشتی ستاره می چینم

راستی، من که می دانم تو هم اگر پلک هایت را لحظه ای برهم بخوابانی می شنوی صدای سکوت شب را پس تو هم لحظه ای با من بیا تا اوج آسمان ، این ستاره هایی که چیده ام باشد برای تو !

با این همه بگذار پیش از سپردنشان به آسمان تو ، بوسه هایم را همراه با دلتنگی ام در گوششان زمزمه کنمشاید که بوسه هایم را بر لبانت پرتو افشانی کنند و دلتنگی هایم را

�.. اینبار حقیقتا هیچ نمی دانم �..

تو بگو تو بگو چگونه پاک می شود قلبم از این همه دلتنگی؟؟؟

اما مبادا که خاطرت پریشان شود! من سالهاست که با غصه هایم خو گرفته ام و سعی می کنم با این همه دوری کنار بیایم

نه! اصلا بگذار آن ها را در کنار منطق آدم بزرگها وا نهم و خود تا کودکی سفر کنم . . . تا جنون چشم تو !

صدای تیک تاک ساعت . نجوای آهسته ی موسیقی ای که به سختی به گوش می رسد . گویی این همه عنصر زمینی نمی گذارند تا نهایت شب بگریزم.

دیالوگ جالبی از فیلمی که این روزها آن را برای چندمین بار تماشا کرده ام از ذهنم می گذرد؛ � این همه که بالا می رویم، می ترسم به خود خدا برسیم! � می بینی؟ انگار قرار نیست این همه اوج بگیرم

کمی خودم را به دست موسیقی می سپارم

خدای من! این ترانه هم که باز نمک می پاشد بر زخم های کهنه ام شاید تقدیر این بود که امشب نیز هوای نگاهم بارانی شود.

باور کن من نمی خواهم خاطرت را مکدر کنم ولی هرچه می گذرم از این همه اندوه، باز غم دست از دامنم برنمی گیرد و مرا تا قعر نمناک یک بغض می بلعد.

خسته می شوم از این همه سقوط شاید هنوز بال پروازم برای تا تو پریدن کوچک است- دلم نمی آید میان انتظار پرستو تمنای آموختن پرواز کنم

باور کن اگر بوی خزان که میان این روزها پیچیده ، دلش را نلرزانده بود و اگر دل نگران نبود از بیهودگی چشم به راهیش برای بهار حتما از او می خواستم به من نیز بیاموزد چگونه می شود تا بهار لبخند تو هجرت کرد

چشمانم را که می گشایم رها می شوم میان این دیوارهایی که بی شک اگر سپید نبودند تا کنون نفسم بریده بود از حجم سنگین این هوای بی تو

نگاهم گره می خورد به جمله ی روی دیوار که پیش تر ها برایم پر بود از معانی زیبا:

هر روز ابدیت را در خود دارد

اماامشب برای من تنها تداعی کننده ی این واژه های غمناک است:

هر روز من بی تو تا ابدیت به درازا می کشد

به سمت صدای مداوم و زجرآور تیک تاک ساعت که رو می کنم تازه می فهمم ۲ ساعتی ست که امروز آغاز شده

تو بگو چگونه تا انتهای شب تاب بیاورم این ابدیت بی تو را ؟

 

سه شنبه 4 بهمن 1390 - 6:15:23 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم

آخرین مطالب


امشب به تو ميگويم


انتظار


همدل و همزبان


بهترينم


گل آفتابگردان


بدان و بمان


روزجمعه


باتوسخن ميگويم


دوباره


يكي هست


نمایش سایر مطالب قبلی
آمار وبلاگ

313879 بازدید

164 بازدید امروز

109 بازدید دیروز

347 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements