پیش از این شعر در دلم خانه نداشت
مرغ ذهنم بی گمان دانه نداشت
مرغ ذهنم ناگهانی سر کشید
در هوای یک دل آنی پر کشید
شعر او طومار عشق بود یا جنون
قصه ی فرهاد می گفت یا فسون
عشق راستی مجنون کرده بودش
یا که من کج دیده بودم در سجودش
صحبت این نیست او که بود و از کجا بود
یا دلش در دام کدامین آشنا بود
کاش چشمم زخمه ی شمشیر می شد
این دل خود کرده ام تدبیر می شد
شعر من با عشق من هر دو یکیست
افتخارم در دو عالم بندگیست
بنده عشق .شعله آه من شدم
از تمام رازها آگاه من شدم
من به شعرم عالمی گم گشته دارم
در خیالم آدمانی تشنه دارم
کاش شعرم مشک آبی بود و بس
چشمه ی عشقم سرابی بود و بس
313689 بازدید
83 بازدید امروز
11 بازدید دیروز
183 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian