×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

ردپاي آب

× در مهربانی همچون باران باش که در ترنمش علف هرز و گل سرخ یکی است. / ساده از کسی نگذر شاید این آخرین باری باشه که لایق دوست داشتنی.... / هرگز از کسی که همیشه با من موافق بود چیزی یاد نگرفتم / نمیدانم چرا اینگونه هست وقتی نگاه عاشق کسی به توست میبینی اما دلت بسته به مهر دیگریست بی اعتنا میگذری و عاشقانه به کسی مینگری که دلش پیش دیگریست / چقدر سخت است منتظر کسی باشی که هیچوقت فکر آمدن نیست / گرمترین بوسه هایت را نصیب کسی کن که در سردترین لحظه ها به ‏یاد توست
×

آدرس وبلاگ من

nieisham.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/niive

پيله تنهايي

مرا از تازیانه های ساعت همیشه هراسی بوده است ...

از دقایقی که می گذرند و به چشمان اشکبارم نیشخند می زنند...

فاصله و جدایی تا اعماق وجودم ریشه کرده ،قلبم دیگر( ق ل ب) شده است ...

مدتهاست که در مسیر مشقت باری پاهایم جا مانده است...

مسیراشکهایم هنوز هم بر تن سرد جاده پیداست...

برگ دفترهمچنان خسته از لمس تن سرد قلم و قلم بی رمق از تکرار یک جمله ...

عینک تار در کنار قلم و کاغذها مانده در حسرت دیدار دو چشم

 و قهوه ی نیم خورده ی یک فنجان...

                         گاهی مدادهای رنگی خیالم در میان وسعت هزار رنگ واژه ها می دوند...

و نقاشی می کنندغم گمشده ی پنهان چشمم را و درازای اندوهم را...

گاهی می شکنند...آنها را می تراشم ...

 و خود در دور دستهای وسیع اندیشه ام طرحی می کشم از سیاهی زمان... 

طرحی که چشمها دیگر نگران کسی نیستند و پروانه ها برای سوختن شمع بی تابی نمی کنند...

طرحی که قاصدک ها یا کوچ کرده اند یا مرده اند !!!

افسوس شکاف بی وفایی قلبها بزرگتر شده است...

میان دو بی نهایت در رفت و آمدم...

بی نهایت عشق و بی نهایت جدایی !!!!

این دست تقدیر بود که من در نقطه ایی اسیر باشم و او در خطی مستقیم تا بی نهایت حرکت کند...

و در این میان دست و پا زدن های من در این پیله ی پست،که چه بی حاصل بود...

امروز من از او دور خواهم شد تا آنجا که از تابش نگاه او در کسی یاچیزی پناه بگیرم ...

و او را برای کسانی رها خواهم کرد ...

که روح نگاه های او را هرگز در نخواهند یافت...

با دستهایی پر از خداحافظی های نیمه کاره کسی زیر پوست شهر می گرید ....

به صداقت یک دیوانه قسم ،عشق چیزی نیست جز سه حرف...

 که در آخر هم این سه حرف می پوسد در میان برگهای دفتر خاطرات ما...

و تنها بغض و سکوت حرف آخر است که میشود ....

... یار همیشگی مان ...

میروم تا این روح خشکیده را ، سیراب کنم ...

تا هویت یابم ...

و تا آن موقع اظهار نظر نکنم ...

عقیده ای نداشته باشم ...

به کسی علاقه و محبتی نداشته باشم ...

جریانی را رهبر و راهبر نباشم ...

کسی را آزار ندهم ...

از خودم مطلبی را ننویسم ...

سکوت کنم و فقط به دنبال خودم باشم ...

و هویت بسازم...

کمتر ادعا کنم ..."من" نگویم...

واقع بین تر باشم ...

و ای کاش بتوانم وجودم را بشکافم و حقیقت را یابم ...

به قول جلال آل احمد :

نمی شود روی همه ی مردم دست گذاشت ...

که عقیده ی تو باطل است ...

اما همین که تعالی یابی ....

 به یافتن اینهمه پوچ گرایی ، اسباب سفراست ...

سفر فکر آدمی به معراج !!

اینطور می شود که هم دیگران برای تو احترام قائل هستند ،

 و هم تو راه خودت را می شناسی...

 

پنجشنبه 20 بهمن 1390 - 10:11:03 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم

آخرین مطالب


امشب به تو ميگويم


انتظار


همدل و همزبان


بهترينم


گل آفتابگردان


بدان و بمان


روزجمعه


باتوسخن ميگويم


دوباره


يكي هست


نمایش سایر مطالب قبلی
آمار وبلاگ

313788 بازدید

73 بازدید امروز

109 بازدید دیروز

256 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements