معلم پای تخته داد ميزد
صورتش از خشم گلگون بود
و دستانش به زير پوششی از گرد پنهان بود
ولی آخر کلاسيها
لواشک بين خود تقسيم ميکردند
و آن يکی در گوشه ای ديگر ((جوانان))ورق ميزد
برای اينکه بيخود های و هو ميکردو با آن شور بی پايان
تساويهای جبری را نشان ميداد
با خطی ناخوانا بر روی تخته ای کز ظلمتی تاريک
غمگين بود
تساوی را چنين بنوشت :يک با يک برابر است
از ميان شاگردان يکی برخاست
((هميشه يکنفر بايد بپا خيزد))
به آرامی سخن سر داد :
تساوی ؛ اشتباهی فاحش و محض است
نگاه بچه ها ناگه به يک سو خيره گشت
معلم مات برجا ماند
و او پرسيد:اگر يک فرد انسان واحد يک بود؛
آيا يک با يک برابر بود؟
سکوت مدهوشی بود و سوالی سخت
معلم خشمگين فرياد زد :آری برابر بود
و او با پوزخندی گفت :اگر يک فرد انسان واحد يک بود؛
آنک زور و زر به دامن داشت بالا بود و آنکه قلبی پاک و دستی فاقد زر داشت
پايين بود؛
اگر يک فرد انسان واحد يک بود ؛
آنکه صورت نقره گون ؛چون قرص مه ميداشت بالا بود
و آن سيه چرده که ميناليد پايين بود؛
اگر يک فرد انسان واحد يک بود ؛
اين تساوی زير و رو ميشد
حال ميپرسم يک اگر با يک برابر بود
نان و مال مفتخوران از کجا آماده ميگرديد؟
يا چه کس ديوار چين ها را بنا ميکرد؟
يک اگر با يک برابر بود ؛پس که پشتش زير بار فقر خم ميگشت ؟
يا که ؟
زير ضربه شلاق له ميگشت ؟
يک اگر با يک برابر بود؛
پس چه کس آزادگان رادر قفس ميکرد؟
معلم ناله آسا گفت:
بچه ها در جزوه های خويش بنويسيد:
يک با يک برابر نيست
313953 بازدید
238 بازدید امروز
109 بازدید دیروز
421 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian