×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

ردپاي آب

× در مهربانی همچون باران باش که در ترنمش علف هرز و گل سرخ یکی است. / ساده از کسی نگذر شاید این آخرین باری باشه که لایق دوست داشتنی.... / هرگز از کسی که همیشه با من موافق بود چیزی یاد نگرفتم / نمیدانم چرا اینگونه هست وقتی نگاه عاشق کسی به توست میبینی اما دلت بسته به مهر دیگریست بی اعتنا میگذری و عاشقانه به کسی مینگری که دلش پیش دیگریست / چقدر سخت است منتظر کسی باشی که هیچوقت فکر آمدن نیست / گرمترین بوسه هایت را نصیب کسی کن که در سردترین لحظه ها به ‏یاد توست
×

آدرس وبلاگ من

nieisham.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/niive

مي نويسم تا بداني

می نویسم از صدای بالهای پرنده ای که هنگام حضورت از پشت پنجره دانه بر میداشت و اینک بی حضور تو بالهایش رنگ اندوه گرفته است.می نویسم از شکستن دلی دریایی که بعد از رفتنت چه بد ترک برداشت.می نویسم از غربت چشمانی که در غمی خاکستری گم شد .می نویسم از عمر فراقی که ناخواسته سایه بر زندگیم انداخت...

میدانم تو هیچگاه نخواهی خواند این دل نوشته را،اما من شبانه ای نوشته ام برای تمام کسانی که غم این دل را،شکوه ی این قلب عاشق را می دانند...کسانی که حس کردند بی تو هر لحظه خواهم مرد.کسانی که فهمیدند من بی تو،تمام هستی ام از دست خواهد رفت...

میدانم و مطمئنم تو حتی نام مرا هم از یاد خواهی برد..تو چه میدانی این غریبه که روزی معشوقش می خواندی تا چه اندازه از تلخی نبودنت معصومانه باریده است؟تو چه میدانی میان یک بغض از جنس یک ابر کوچک بارانی هر صبح را شب و هر شب را صبح کردن یعنی چه؟

مگر می شود فراموش کرد لحظه ای را که تو در پاسخ آبی ترین موج تمنای دلم گفتی:"بانو من شما را نمی شناسم"و من با غم وحسرت تو را در میان باغی از آرزوهای رنگینت رها کردم به امید آنکه روزی چشمان آشنایی باشم در باغ تو...

نمی دانم چرا رفتی.نمی دانم ،شاید خطا کردم.و تو بی آنکه فکر قلب تنهایم باشی چه ساکت و ناگهان نمیدانم کجا، تا کی،برای چه؛ولی رفتی و بعد از رفتنت چه اندوهی به شبهایم نشست...

گاهی در خاطراتی که گرد و غبار آن را فرا گرفته پیدایت نمی کنم.اما عمر این فراموشی کمتراز دقیقه است..طولی نمیکشد که دوباره در گوشه کنار زاویه هایش در آنجا که هیچ کس را بر آن دسترسی نیست دوباره پیدایت می کنم!مردی را میبینم که در تاریکی بر من لبخند میزند..نمیدانم چرا شاید او در تاریکی میبیند.شاید او تاریکی مرا می بیند...من آن لبخند را دوست دارم از معشوقی خیالی که تنها در خاطره هایم پرسه میزند...

قصه ی عشق من و تو داستان غصه ای معروف است.غم نرسیدن مجنون به لیلی.قصه ی من و تو از آن قصه هاست که تنها سخنان رویایی در خود داشت.قصه ی عشق من و تو آن است که سر آغاز و پایانش تنها در افسانه ها جای دارد.قصه،قصه ی غصه های بیدار شدن است از رویایی بیدار نشدنی در انتهای سرزمین غریب آرزوها...

صدایی شاعرانه،قلبی مالامال از عشقی حقیقی،میدانم؛بس شتابنده از دست رفت.دل من همیشه تنگ است. دلم برای کسی تنگ است که طلوع عشق را به قلب من هدیه داد. دلم برای کسی تنگ است که با زیبایی کلا مش مرا در عشقش غرق کرد. دلم برای کسی تنگ است که نهایت این دل بود...

آه!دیگر چه بگویمت.چشمانت را ببند و به من بگو به اندازه ی ثانیه ای در تاریکی ثانیه ها به من سر زدی.آن زمان که چشمانم را بسته بودم تا گرمی دستان تو به سردی دستانم گرما بخشد...

در آخرباز هم سخن کوتاه می کنم.میدانی که این فراق نامه را پایانی نیست،چرا که عمر این دوری از عمر هرچه انتظار است بیشتر مینماید!پس به صداقت نامت در اشتیاق انتظار باز هم تکرار میکنم این زلالترین وازه ی احساس را که:" دوستت دارم بی آنکه بدانی"  .

 

جمعه 11 آبان 1391 - 9:18:32 AM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم

آخرین مطالب


امشب به تو ميگويم


انتظار


همدل و همزبان


بهترينم


گل آفتابگردان


بدان و بمان


روزجمعه


باتوسخن ميگويم


دوباره


يكي هست


نمایش سایر مطالب قبلی
آمار وبلاگ

313813 بازدید

98 بازدید امروز

109 بازدید دیروز

281 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements