×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

ردپاي آب

× در مهربانی همچون باران باش که در ترنمش علف هرز و گل سرخ یکی است. / ساده از کسی نگذر شاید این آخرین باری باشه که لایق دوست داشتنی.... / هرگز از کسی که همیشه با من موافق بود چیزی یاد نگرفتم / نمیدانم چرا اینگونه هست وقتی نگاه عاشق کسی به توست میبینی اما دلت بسته به مهر دیگریست بی اعتنا میگذری و عاشقانه به کسی مینگری که دلش پیش دیگریست / چقدر سخت است منتظر کسی باشی که هیچوقت فکر آمدن نیست / گرمترین بوسه هایت را نصیب کسی کن که در سردترین لحظه ها به ‏یاد توست
×

آدرس وبلاگ من

nieisham.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/niive

آفتاب پنهانی

صبح


دعایی است که هر روز می خوانی.
آمینی که مستجاب نمی شود این قوم شب زده را
که برای آمدنت لحظه شماری میکنند بدون آنکه دلیلش را در اعماق دلهایشان نفس بکشند.
تردید بین تو واینهمه روزمره گی، جاده های نبودنت را به درازا می کشد
تا خمیده قامتان طفلی انتظارشان را مویه کنند.


ظهر


زمین عطشان ِ لبهایی است که هنوز از پی سالها نور می تراوند وبه خورشید اقتدا کرده اند.
رودها هنوز جانب دستهایی هلهله می جوشند که لب تشنگی را وفاداری آموخت وبرادری را ادب.
آینه ها تکثیر می شوند در رویش روشن ِ تکه هایی که از بهشت ِ تن ِ آفتاب به ارث برده اند
وحنجره ها را داغی سه شعبه می سوزاند که بادهای سراسیمه عطر گیسوسس سه ساله را کل می کشند تا مادران جهان تو را رود رود گریه سر دهند.


عصرها


هر سنگی را که برداری زمین بوی خون می گیرد
که زمان را فراموشی سم ِ اسبان وگلاب گیری لاله ها میسر نیست.
هنوز از پی سالها فریاد زنی به گوش می رسد که رسول خورشید است وکاروان سالار ِ شقلیق ها
وسجاده ها،تلخی تبی را زمزمه میکنند که زنجیر بر زخمش خون گریست تا چله نشینی عشق از خم چهارم بتراود
هیچکس اسارت را تا این اندازه در وضو وعشق وستاره تکثیر نکرده
که آسمان با هر زبانی سجده کند دلتنگ است.
تا جهان زمانش را به وقت ظهور تو تنظیم کند.


غروب



تاریخ به جمعه نمی رسد که برگی از تقویم غائب است
سالهاست جمعه که نمی شود! غروب از فراز هیچ منظره ای زیبا نیست
وبادها عطر پیراهنی را تازه می کنند
که قصد آمدن ندارد
تا چشمهای کنعانی دنیا نیامدنت را سفید تر گریه کند وزوزه ی گرگها استخوانهای برادریمان را عمیق تر بلرزاند.
تا چشمهای جهانیان ندبه را به اشک بشوید وانتظار را به خون گریه کند.
و ماه پنج انگشتش را از روی حضورت بردارد
که بشر تشنه ی یک آینه توست.



شب ها



غروب بی تو آنقدر کش می آید که استخوانهای مظلومیتمان فریاد رس می طلبد در انتظار بانگ جرسی که از کعبه سر می دهی.
بیداری شبهای انتظارمان را عطر یاس سرشار می کند.
چه بهشت روشنی از گلوی ابرها می بارد
که بعد از دریا تنها تو می دانی ضریح بی نشانش را
مهتاب که بریزد نسیم شانه می زند پریشانی گیسویت را
که رستاخیز زمین نزدیک تر شود.
مرا به سیاهی شب ها چه کار
که هیچ ظلمتی ذره ای از قامت آفتابیت نخواهد کاست.
قسم به نام روشن خورشید وقتی که خیبر را به تحیر وا داشت
وبه فرق شق القمر شده ی عشق وقتی به فزت رب ی متوسل شد
از راهی که تو در کوله داری باز نخواهم گشت
حتی اگر تمام جاده ها گام های مسافرت را فراموش کنند
که هر وقت تو به آینه بنگری صبح می شود

شنبه 16 مهر 1390 - 9:18:46 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم
نظر ها

http://love-mashhad051.gegli.com

ارسال پيام

شنبه 16 مهر 1390   11:41:19 PM

سلام وب زیبایی داری ... مطالبت خیلی قشنگند ... بیا وبم و نظرتو بگو

مرسی

یه پست ویژه گذاشتم اگه میخای عضو ساین کانون بشی رایگان و رایگان امتحان بدی بیا .... مفت مفت

آخرین مطالب


امشب به تو ميگويم


انتظار


همدل و همزبان


بهترينم


گل آفتابگردان


بدان و بمان


روزجمعه


باتوسخن ميگويم


دوباره


يكي هست


نمایش سایر مطالب قبلی
آمار وبلاگ

313952 بازدید

237 بازدید امروز

109 بازدید دیروز

420 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements