به یاد عقیله بنی هاشم ،ام المصائب دشت کربلا ، زینب کبری سلام الله علیها :
رویت را مخراش ! مویت را پریشان مکن زینب ! مبادا که لب به نفرین بگشایی و زمین و زمان را به هم بریزی و کائنات را کن فیکون کنی !
اگر تو بخواهی خدا طومار زمین و آسمان را به هم می پیچد ، اگر تو بگویی زمین تمام اهلش را در خویش می بلعد ، اگر تو نفرین کنی خورشید جهان را شعله ور می کند و کوه ها را در آتش خویش می گدازد .
اما مکن ، مگو ، مخواه زینب !
چون مرغ رگ بریده دور خودت بچرخ ، چون ماهی به خاک افتاده در تب و تاب بسوز ، اما لب به نفرین باز مکن !
اتمام حجت بکن ! فریاد بزن ، بگو که : " وَیحَکم اَما فیکم مُسلم ! "
وای بر شما ! آیا در میان شما یک مسلمان نیست !
اما به آتش نفرینت دچارشان مکن !
گرز فریادت را بر سر عمر سعد بکوب که : ننگ بر تو ! پسر پیامبر را می کشند و تو نگاه می کنی
بگذار او گریه کند و روی از تو برگرداند و کلام تو را نشنیده بگیرد .
بگذار شمر بر سر یاران خود نعره بزند : "مادرتان به عزایتان بنشیند ! برای کشتن این مرد معطل چه هستید ؟!"
و همه آنها که پرهیز می کردند یا ملاحظه یا وحشت از کشتن حسین ، به او حمله برند و هر کدام زخمی بر زخم های او بیفزایند .
بگذار زرعه شمشیرش را از پشت بر شانه چپ حسینت فرود بیاورد و میان دست و پیکر او فاصله بیندازد .
بگذار آن دیگری که رویش را پوشانده است گردن حسین را به ضربه شمشیرش بشکافد .
بگذار سنان بن انس با نیزه بلندش حسین را به خاک بیندازد .
بگذار خولی ، به قصد جدا کردن سر حسین از اسب فرود بیاید اما زانوانش از وحشت سست شود ، به خاک بیفتد و عتاب و ناسزای شمر را تحمل کند ...
نگاه کن ! حسین به کجا می نگرد ؟
رد نگاه او ... آری به خیمه ها بر می گردد ، وای ... انگار این قوم پلید قصد خیمه ها را کرده اند .
از اعماق جگر فریاد بزن : "حسین هنوز زنده است نامرد مردمان !"
اما نفرین نکن !
حسین خود از زمین خیز بر می دارد و با صلابتی زخم خورده فریاد می کشد :" وای بر شما ای پیروان آل ابی سفیان ! اگر دین ندارید لااقل مرد باشید ."
این فریاد دل ابن سعد را می لرزاند و ناخودآگاه فریاد می کشد : "دست بر دارید از خیمه ها !"
و همه پا پس می کشند از خیمه ها و به حسین می پردازند .
حسین دوست دارد به تو بگوید :" خواهرم به خیمه برگرد"
اما حنجره اش دیگر یاری نمی کند .
و تو دوست داری کلام نگفته اش را اطاعت کنی ، اما زانوهایت تو را راه نمی برد .
می دانستی که کربلایی هست ، می دانستی که عاشورایی خواهد آمد . آمده بودی و مانده بودی برای همین روز . اما هرگزگمان نمی کردی فاجعه تا بدین حد عظیم و شکننده باشد ...
تصور نمی کردی که بتوان پیکری به آن قداست را آنقدر تیر باران کرد که بلا تشبیه شکل خار پشت به خود بگیرد .
صبور باش و لب به شکوه و نفرین باز مکن ! صبور باش و روی مخراش ! صبور باش وگیسو و کار خلق پریشان مکن !
بگذار شمر با دست و پای خونین از قتلگاه بیرون بیاید ، سر برادرت را با افتخار بر سر دست بلند کند و به دست خولی بسپارد و زیر لب به او بگوید : "یک لحظه نور چهره او و جمال صورت او آنچنان مرا به خود مشغول کرد که داشتم از کشتنش غافل می شدم . اما به خود آمدم و کار را تمام کردم . این سر ! به امیر بگو که کار ، کار من بوده است ."
بگذار این ندا در آسمان بپیچد : "قُتل الامام ابن الامام "
اما حرف از فرو ریختن آسمان نزن !
سجاد را ببین که چگونه مشت بر زمین می کوبد و هستی را به آرامش دعوت می کند . سجاد را ببین که چگونه بر سر کائنات فریاد می کشد که : " این منم حجت خدا بر زمین " و با دست های لرزانش تلاش می کند که ستون های آفرینش را استوار نگه دارد .
شکیبایی از کف مده زینب ! که آسمان بر ستون صبر تو استوار ایستاده است .
اینک این ملائکه اند که صف به صف پیش روی تو زانو زده اند و تو را به صبوری دعوت می کنند این تمامی پیامبران خداوندند که به تسلای دل مجروح تو آمده اند . جز اینجا و اکنون ، زمین کی تمام پیامبران را یک جا بر روی خویش دیده است .
نه ! شکوه نکن زینب ! از خدا گلایه نکن ! فقط سرت را بر روی شانه های آرام بخش خدا بگذار و های های گریه کن . خودت را فقط به خدا بسپار و از او کمک بخواه و خودت را در آغوش گرم خدا گم کن و از خدا سیراب شو . آنچنان که بتوانی دست زیر پیکر پاره پاره حسین بگیری و او را از زمین بلند کنی و به خدا بگویی :
"خدا ! این قربانی را از آل محمد قبول کن ! "
314263 بازدید
23 بازدید امروز
43 بازدید دیروز
179 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian