خيلي وقت بود که دلم مي خواست بنويسم
اما نه جوهر داشتم ، نه کاغذ
و نه حرفي براي نوشتن.....
مي خواستم از قلبهاي تهي بنويسم
از تمام نامهرباني ها
و
از گذشته هايي که همه به باد سپرده شدند
دلم مي خواست از عشق بنويسم
اما چيزي براي نوشتن نداشت....
صداي زوزه باد را مي شنوم
صداي پر شدن نفسها از خاکستر
ابرهاي خاکستري و درخت بي برگ
و گلداني که نظاره گر ريختن گلبرگهايش بود ....
خيلي وقت بود که دلم مي خواست بنويسم
از کوزه گري که گلش خشک شد
از نقاشي که رنگش تمام شد
از باغباني در کوير
و از تو....
که آمدي ، ولي باز رفتي....
ولي نتوانستم
314494 بازدید
43 بازدید امروز
211 بازدید دیروز
394 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian