شب است و ماه بالای سر است
شب و رخسار گیاهان همه زرد
شب و تنهائی مــن
شب و تنهائی تـو
کودکم ، خیره به ماه می نگرد !
چه پریش است دل ماه
کودکم تور را رها کرده درآب
هیــچ ٫ تور خالی ست !
هوم ! بغضش ترکیـــد ...
ما بودیم و های های ناله ها ...
آهای ...
حوض میدان ونک بی ماهی ست !
مرغ ماهیخوار ماهیان را همه برد !
کودکم ، باش اینجا ، چشم بگشا و ببین
غم بدل راه مده ، قناعت کن و باش
چشم بگشا و زیباتر نگر
یک ستاره درکنار ماه ٫ دوست میدارد تو را ...
بنگر بین ، ده تا ، ده تا دوست می دارد تو ر ا
بخود باز آ ، زندگی بیهوده نیست
باش آرام و بزی
شب است و پرخروش فواره ها درجستجوی واحدند
کودکم نیکوست ، فواره ها را یک به یک می نگرد
می بیند رنگها را ، سبـــز ٫ سرخ ٫ آبی ٫ زرد را
فواره ء سبز ،به پروازی بلند ، تا کوی محبت ، رضایت دارد
فواره سرخ ٫ به پرتابی بلند تا کوی شقایق قناعت دارد
فواره زرد !با نگاهی سوی واحدش ٫ به نگاهی ، عنایت دارد
فواره آبی ، به تمنای پیام باران ...
شب است و کودکم ، صداها را می شنود
دویدن دو برگ را درعرض خیابان با عشق
شرشر آب،زمزمه آب روان ، زوزه تنهائی سرو را می شنود
شب است و سکوت و دیگر هیــچ !
کودکم زیباست ، موسیقی ٫ آتش را گاه معنا میکند
گاه درخلوت تنهائی خویش ، میزند برتار ، تاری می شود
میدمد برنار ، ناری می شود ، میزند بر دف دوائی می شود
میدمد بر نی نوائی می شود
گاه گپی میزند :
بااهل دل ٫ اهل معنا ٫ اهل خلوت اهل ذوق ، دل دل می کند
گاه می اندیشد : به هستی، که پس ازنیستی ، تمام نخواهد شد
دوستی ٫ محبت ٫عشق می ماند
می اندیشد : عشق را چه نیازی به رسیدن دارد !؟
شب و تنهائی من ، شب و تنهائی تو
شب است و کودکانی تنها
شب است و کودکم در دهن بازی می کند
دوست دارد ! جهیدن ماهیها را درآب ،دیدن فرشته ها را درخواب
لیسیدن بستنی ها را در تاب ، هواکردن بادبادکها را در مهتاب
چشمهای کودک زیباست
کاه بی شراب ، مستانه مستی میکند
چشمهایش برقی میزند !
میخواهی از غم ٫ اندوه ٫تنهائی رها شوی ...
پرواز کن ٫ پـــرواز
دستهایش را رهــا ، جهشی کرد و پرید در میدان
آب بازی میکند !؟ نه هشیار است
شب است و کودکم رنگها را آرام
دسته دسته ، سرخ و سبز ٫ زرد و آ بی را
صـــــــداها را ، خش خش برگ خزان ٫ زمزمه آب روان ٫
زوزه تنهائی سرو ، عطرها را ، گل یاس ، عطر کوهستان را
دستهارا چتری ، همه را معجون میکند
آه ، معجون کبوتر می شود !
پرید بر بوم ، بوم مصور شده ، آواز میخواند ، معطر میشود
دوستی ٫ محبت ، عشق منقش میشود
شب است و کودکم با جهشی ، می پرد در باغچه
تا بکار بوم را٫ بدرود بالا ، عجــــب !
بوم ملون شده پرپر میزند ، بال گسترده عنقا میشود
عنقا چرخی میزند درلحظه حوراء میشـــــود
حوراء با نگاهی تا فراسوهای دور ، رقصی میکند ، پایکوبان دف زنان
چرخی زده ٫ رقص سماعی میکند
حوراء ریشه هایش تا ژرفای خاک ٫ درلحظه طوبی میشود
شب است و فواره ها جهنده اند
کودکم خستهء خسته
می نشیند بر خاک ، خاک را بوئی بوسه ای
آسمان برقی کلاغ قارقاری می زند
شب است و شب دراز است هنوز
کودکم لحظه ای درخویشتن پیچیده است
آه کودکم باش اینجا ، خودشناسی کن و باش ، اینجا باش
راه دل گر میروی برخیز رو ...
لیک راه را آهستـــــه رو ..!؟
کودکم با سکوتی بس طلائی رنگ
آ آ آ هی میکشد...
ناگاه طوبی میزند بانگی چو رعد ...
بنگرید با نگاهی کودکانه
زندگی را عاشقانه
زندگی زیباست انسان.
314268 بازدید
28 بازدید امروز
43 بازدید دیروز
184 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian